جستجوی حیوان خانگی دختر
دختر جوانی به نام شیلپا چیزی جز داشتن یک حیوان خانگی برای خودش نمیخواست. ماهها بود که از والدینش درخواست میکرد، اما آنها همیشه قبول نمیکردند. یک روز تصمیم گرفت که اوضاع را به دست خودش بگیرد. او لباس مورد علاقهاش را پوشید، پول جیبیاش را گرفت و شروع به جستجوی حیوان خانگی خود کرد. #
شیلپا درباره فروشگاه حیوانات خانگی در مرکز شهر شنیده بود و مصمم بود که به آنجا برسد. او از اطراف برای راهنمایی پرسید و به زودی خود را در مرکز شهر شلوغ یافت. به هر طرف که نگاه می کرد، مردم انواع مختلفی از حیوانات را حمل می کردند و او بیش از همیشه احساس هیجان می کرد. #
شیلپا سرانجام به فروشگاه حیوانات خانگی رسید و از انواع مختلف حیواناتی که می دید شگفت زده شد. او می خواست همه آنها را با خود به خانه ببرد! #
شیلپا خیلی زود متوجه شد که پول کافی برای خرید همه حیوانات را ندارد، بنابراین تصمیم گرفت کمی بیشتر به اطراف نگاه کند. او متوجه یک توله سگ کوچک در گوشه ای شد که پشت یک جعبه خم شده بود. او احساس می کرد که بند قلب خود را می کشد و می دانست که این حیوان خانگی برای او است. #
مغازه دار با تخفیف موافقت کرد و به زودی شیلپا توله سگ را با خود به خانه می برد! او نام او را چارلی گذاشت و آنها بلافاصله بهترین دوستان شدند. #
شیلپا و چارلی به سرعت وارد یک روال عادی شدند و به زودی توله سگ مانند بخشی از خانواده شد. شیلپا در آن روز درس ارزشمندی در مورد شفقت و مسئولیت گرفت - اینکه مهم است که به همه حیوانات مهربانی و احترام نشان دهیم، مهم نیست که چقدر کوچک یا ترسیده باشند. #
شیلپا در آن روز از ستاره های خوش شانس خود برای فروشگاه حیوانات خانگی تشکر کرد. او خیلی خوشحال بود که یک دوست کوچک در کنارش دارد و عهد کرد که همیشه به همه حیوانات مهربانی و احترام بگذارد. #