جزیره اسرار آمیز انتقال
روزی روزگاری پسر جوانی بود که دوست داشت خواهرش را اذیت کند و او را ناراحت کند. یک روز، خرگوش خانگی او، دو تا خرگوش، نقشه ای به جزیره مرموز Convey کشف کرد. آنها با هیجان تصمیم گرفتند سفری هیجان انگیز را آغاز کنند.#
همانطور که آنها در حال حرکت بودند، پسر کنجکاو و دو تا خرگوش با طوفان شدیدی روبرو شدند. امواج غرش کردند و آنها به سختی ایستادگی کردند. پسر متوجه شد که برای رسیدن سالم به جزیره به کمک خواهرش نیاز دارد.
پسر خواهرش را صدا زد و از او کمک خواست. او مردد بود اما در نهایت به آنها پیوست و از دانش و مهارت های خود برای حرکت در آب های خشن استفاده کرد. یونایتد به جزیره کانوی رسیدند.#
در جزیره، صندوقچه گنجی پیدا کردند که توسط یک معما محافظت شده بود. خواهر و برادرها اختلافات خود را کنار گذاشتند و برای حل آن با یکدیگر همکاری کردند و اهمیت احترام به یکدیگر را یاد گرفتند.
پس از حل معما، صندوقچه گنج را باز کردند و یک جواهر جادویی را آشکار کردند. این گوهر به آنها قدرت درک و همدلی با دیگران را می دهد و پیوند آنها را به عنوان خواهر و برادر تقویت می کند.
خواهران و برادران و دو تا خرگوش با درک جدیدشان، جزیره کنوی را ترک کردند و به خانه بازگشتند و از تجربه و درسهایی که در سفرشان آموختند، سپاسگزار بودند.
از آن روز به بعد، پسر دست از اذیت کردن خواهرش برداشت و آنها بهترین دوستان شدند. آنها همیشه درسهای ارزشمندی را از Convey Island به یاد میآوردند و پیوندشان هر روز قویتر میشد.