جانور سیاه اسرارآمیز در دره
روزی روزگاری یک جانور سیاه مرموز وجود داشت که در دره ای عمیق و تاریک زندگی می کرد. همه در دره از این جانور می ترسیدند، زیرا به نظر می رسید بسیار خشن و ترسناک است. اما چیزی که هیچ کس نمی دانست این بود که این جانور سیاه در واقع بسیار مهربان و مهربان بود. #
مردم دره چنان از جانور سیاه ترسیده بودند که از آن دور ماندند و هرگز به خانه اش نزدیک نشدند. آنها داستان ها و شایعاتی در مورد این جانور و قدرت های وحشتناک آن می گفتند و به مردم هشدار می دادند که هرگز به آن نزدیک نشوند. #
یک روز، یک روح شجاع تصمیم گرفت به خانه هیولا نزدیک شود تا بفهمد که آیا شایعات درست هستند یا خیر. روح شجاع کسی نبود جز پسر جوانی که کنجکاو بود حقیقت را بیاموزد. #
پسربچه با نزدیک شدن به خانه جانور پر از ترس شد، اما به راه رفتن ادامه داد و مصمم بود حقیقت را دریابد. وقتی وارد شد، جانور فقط با حالتی ملایم و دوستانه به او نگاه کرد. #
پسربچه از دیدن این که این جانور چقدر دوستانه است شگفت زده شد و به روستا برگشت و کشف خود را به همه گفت. مردم دهکده از شنیدن حقیقت شگفت زده شدند و با مهربانی با وحش رفتار کردند. #
از آن روز به بعد، جانور و مردم روستا با هم هماهنگ بودند. جانور در انجام کارهای روزمره به مردم روستا کمک می کرد و آنها با مهربانی و احترام از آن تشکر می کردند. #
و بنابراین جانور درس مهمی به مردم داد - اینکه ظاهر می تواند فریبنده باشد. با قلبی باز و ذهنی باز، می توانیم در موارد غیر منتظره قدرت پیدا کنیم. #