تولد جادویی همتا
امروز تولد همتا بود اما پدر و مادرش هیچ هدیه ای برایش نخریده بودند. او وقتی به کلاس شیمی خود در دانشگاه می رفت احساس غمگینی و بی اهمیتی می کرد.
همتا سعی کرد روی کلاس شیمی خود تمرکز کند، اما افکارش به روز تولدش برگشتند. تا زمانی که استادش به آزمایش جدیدی اشاره کرد که هیجان زده شد.
همتا در آزمایشگاه یک جیب کوچک و جذاب را کشف کرد که کنجکاوی او را برانگیخت. او نمی توانست صبر کند تا بفهمد حاوی چه چیزی و خواص جادویی بالقوه آن است.
همتا تصمیم گرفت از دانش شیمی خود برای تجزیه و تحلیل خواص جادویی جیب استفاده کند. همانطور که او این کار را انجام داد، موجی از انرژی جادویی به راه انداخت که آزمایشگاه را متحول کرد.
همتا متوجه شد که جیب جادویی این قدرت را دارد که رویاهای او را محقق کند. او با اعتماد به نفس تازه ای که پیدا کرده بود، تصمیم گرفت برای والدینش آرزوی ویژه ای داشته باشد.#
همتا با بازگشت به خانه، پدر و مادرش را با جشن تولد غافلگیرانهای در انتظار دید. آنها او را محکم در آغوش گرفتند و به او گفتند که چقدر او را دوست دارند و از او قدردانی می کنند.
همتا می دانست که جیب جادویی او به خانواده اش کمک کرده است تا اهمیت ابراز عشق و قدردانی را درک کنند. او تولد جادویی را که هرگز نمی توانست فراموش کند گرامی داشت.