تلاش امیر برای دانشمند شدن
امیر همیشه دنیا را جور دیگری می دید. اتاق او فقط یک اتاق نبود، بلکه یک ایستگاه فضایی بود. تخت او - یک موشک. و کتابهای او منبع دانش و ماجراهای بی پایان.#
روزی در حالی که غرق در یک کتاب علمی بودم، فکری به ذهن امیر رسید. "اگر من هم می توانستم دانشمند شوم چه می شد؟" فکر کرد.#
امیر از نزدیک همه چیز را زیر نظر گرفت. او شروع به انجام آزمایشهای کوچک کرد و اتاقش را به یک آزمایشگاه کوچک تبدیل کرد.
با این حال، هیجان او به زودی خاموش شد. تنها کاری که او توانست انجام دهد ایجاد آشفتگی بود. دلسرد، روی تختش دراز کشید و احساس شکست کرد.#
اما بعد، او یک جمله از کتاب خود را به یاد آورد: "موفقیت نهایی نیست، شکست کشنده نیست." این به عزم او دامن زد. #
امیر تصمیم گرفت کمتر از تلفنش استفاده کند و بیشتر روی آزمایشاتش تمرکز کند. به زودی تلاش های او به نتیجه رسید.
امیر که از اولین آزمایش موفقیت آمیز خود هیجان زده بود، فکر کرد: «شاید هنوز دانشمند نباشم، اما یک قدم به آن نزدیکترم».