بلبل سخنگو جادویی سارا
سارا، دختری ساکت با موها و چشمان مشکی، در حال بازگشت از مدرسه به خانه بود که بلبلی زخمی را در خیابان پیدا کرد. او تصمیم گرفت به آن کمک کند و آن را با خود به خانه برد.
سارا پس از مداوای زخم های بلبل، وقتی شروع به صحبت کرد، شگفت زده شد! بلبل به او گفت که توانایی های جادویی دارد و می تواند با انسان ها صحبت کند. سارا از داشتن یک دوست جدید مجذوب و خوشحال بود.#
سارا و بلبل با هم قصه رد و بدل کردند و با هم خندیدند. بلبل به او اهمیت دوستی و چگونگی باز شدن در برابر دیگران را آموخت. سارا احساس کرد اعتماد به نفسش روز به روز بیشتر می شود.#
یک روز سارا و دوست بلبلش با گروهی از بچه ها روبرو شدند که با مشکلی دست و پنجه نرم می کردند. سارا و بلبل وارد عمل شدند تا با استفاده از دوستی و کار گروهی تازه به دست آمده، به آنها کمک کنند تا آن را حل کنند.
زندگی سارا با پیدا کردن دوستان بیشتری به لطف بلبل سخنگو جادویی اش شروع به تغییر کرد. او در موقعیت های اجتماعی راحت تر شد و به خودش اطمینان داشت. دنیای او دیگر فقط به او و بهترین دوستش مریم محدود نمی شد.
یک روز بلبل به سارا گفت که وقت آن است که برود و به دنیای جادویی خود بازگردد. سارا غمگین بود اما از درس هایی که آموخته بود و دوستانی که پیدا کرده بود سپاسگزار بود.
سارا برای دوست بلبل سخنگو جادویی اش خداحافظی کرد. اکنون با اعتماد به نفس تر و برونگراتر، او به رشد و یافتن دوستان جدید ادامه داد، زیرا می دانست که درس های بلبل همیشه با او خواهد بود.