برخورد جادویی رقیه با داوینچی
رقیه، هنرمند جوان با استعداد، همیشه آرزوی ملاقات با هنرمند مورد علاقه خود، لئوناردو داوینچی را داشت. یک روز در حالی که در جنگل نقاشی می کرد، کتابی پنهان و باستانی از طلسم ها را کشف کرد.
کنجکاوی برانگیخته شد، رقیه کتاب را باز کرد و طلسمی برای برقراری ارتباط با بزرگترین هنرمند تمام دوران پیدا کرد. او مواد لازم را جمع آوری کرد و برای طلسم آماده شد.#
در کمال تعجب او، این طلسم کار کرد! رقیه خود را در قلمروی جادویی یافت که میتوانست مستقیماً از لئوناردو داوینچی ارتباط برقرار کند و بیاموزد.
رقیه ساعت های بی شماری را صرف بحث درباره هنر با لئوناردو، یادگیری فنون و کسب خرد کرد. او هر لحظه ای را که با معبودش در این دنیای جادویی سپری کرده بود گرامی می داشت.
اما رقیه در نهایت متوجه شد که نمی تواند برای همیشه در این دنیا بماند. با دلی سنگین با لئوناردو خداحافظی کرد و قول داد که باعث افتخار او شود.
رقیه در دنیای خود، دانش جدید خود را به کار گرفت و سبک هنری منحصر به فرد خود را توسعه داد. هنر او شکوفا شد و شهرت و احترام پیدا کرد.
رقیه هرگز سفر باورنکردنی را که تجربه کرد و درس های ارزشمندی را که آموخته بود فراموش نکرد. او با اراده و سخت کوشی به آرزوهایش رسید و به معبود محبوبش ادای احترام کرد.#