بال زدن عشق در قلب مارلین
مارلین وقتی به دختر نگاه کرد احساس عجیبی داشت. چشمانش برق زد و پروانه ای کوچولو در قلبش به پرواز درآمد. او عاشق دختر شده بود. #
مارلین خجالتی و خجالتی بود، بنابراین در بیان احساسات خود مردد بود. او می ترسید که دختر چنین احساسی نداشته باشد و بنابراین احساسات خود را پنهان نگه داشت. #
اما یک روز، مارلین شجاعت به دست آورد و کلماتی را که آرزوی گفتن آن را داشت گفت. او با عصبانیت به دختر نزدیک شد و به عشق خود به او اعتراف کرد. #
دختر که متعجب شده بود، ابتدا در پاسخ دادن مردد بود. اما بعد، لبخندی به آرامی روی صورتش پخش شد و قلبش را به روی مارلین باز کرد. #
مارلین از این که عشقش به اشتراک گذاشته شده و پذیرفته شده بود، خیلی راحت و خوشحال بود. او پر از شادی بود و قلبش مانند پروانه اوج گرفت. #
آن دو روزهای زیادی را با هم گذراندند و در لحظه ای زندگی می کردند که انگار زمان از حرکت ایستاده است. مارلین برای یافتن عشق واقعی سپاسگزار بود. #
مارلین و دختر خاطرات زیبا را برای همیشه زنده خواهند کرد و همیشه بال و پر عشق را در قلب او به یاد خواهند داشت. #