لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
باغ دوستی مرموز
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک دختری کنجکاو و ماجراجو به نام ستا زندگی می کرد. او روزهای خود را صرف کاوش در روستا و بازی با دوستانش می کرد.#
یک روز، ستا با دوست جدیدی به نام لیلا آشنا شد. آنها به سرعت جدایی ناپذیر شدند، رازها را به اشتراک گذاشتند و با هم خندیدند. اما یک روز لیلا شروع به رفتار عجیب و غریب و دور کرد.
ستا که احساس می کرد صدمه دیده بود تصمیم گرفت به تنهایی در باغ دوستی مرموز قدم بزند، جایی که گل ها اسرار اعتماد و وفاداری را زمزمه می کردند. او امیدوار بود که پاسخ هایی را در آنجا بیابد.#
هنگامی که ستا در اعماق باغ پرسه می زد، دری مخفی را کشف کرد. کنجکاو آن را باز کرد و خود را در اتاقی یافت که پر از حقایق نادیده درباره دوستانش بود.
با کشف حقیقت در مورد لیلا، ستا متوجه شد که نباید کورکورانه به همه اعتماد کند. او اهمیت محتاط بودن و گوش دادن به غرایز خود را آموخت.
ستا با خردی تازه به دهکده بازگشت و با لیلا روبرو شد. آنها آشکارا در مورد احساسات خود صحبت کردند و دوستی آنها قوی تر از همیشه شد.
و بنابراین، ستا درس ارزشمندی در مورد اعتماد و دوستی آموخت. از آن روز به بعد، او همیشه به غریزه خود گوش می داد و دوستان واقعی خود را گرامی می داشت.#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.