بازی کامپیوتری که شادی به ارمغان می آورد
روزی روزگاری پسر جوانی زندگی می کرد که عاشق ساختن کامپیوتر و بازی کردن بود. او به قدری عاشق موسیقی و بازی بود که تصمیم گرفت این دو را با هم ترکیب کند و بازی کامپیوتری خودش را بسازد. او یک بازی را تصور کرد که در آن دو پسر با هم بازی کنند، جهان را کشف کنند و موسیقی بسازند. او از ساخت این بازی و به اشتراک گذاری آن با جهان هیجان زده بود. #
پسر تمام اجزای مورد نیاز خود را برای بازی خود جمع آوری کرد - صفحه کلید، ماوس، مانیتور و بلندگوها - و شروع به ساخت بازی کرد. او سطوح و شخصیت ها را طراحی کرد، نرم افزار و موسیقی نصب کرد و بازی را برنامه ریزی کرد. او خستگی ناپذیر کار می کرد و با تمام وجودش بازی را می ساخت. #
پس از اتمام بازی، پسر آن را با دوستانش آزمایش کرد. آنها از بازی و موسیقی شگفت زده شده بودند و نمی توانستند صبر کنند تا آن را با جهان به اشتراک بگذارند. اما قبل از اینکه این کار را انجام دهند، پسر تصمیم گرفت چند تغییر ایجاد کند و عناصری را اضافه کند که بازی را هیجان انگیزتر و جذاب تر کند. #
بالاخره بازی آماده انتشار شد. پسر برای به اشتراک گذاشتن خلقت خود و شادی که به همراه داشت بسیار هیجان زده بود. او و دوستانش با هم همکاری کردند تا این بازی را منتشر کنند و همه را تشویق به دانلود و بازی کنند. #
بازی به سرعت شروع شد و به زودی بازیکنان زیادی در سرتاسر جهان وجود داشتند. همه کسانی که بازی را بازی می کردند پر از شادی بودند و به نظر می رسید موسیقی مردم را به هم نزدیک می کند. پسر به کار خود بسیار افتخار می کرد و از اینکه می دید چقدر مردم را خوشحال می کند خوشحال بود. #
پسر می دانست که بدون دوستانش نمی توانست این کار را انجام دهد و از کمک آنها در موفقیت بازی تشکر کرد. او عهد کرد که هرگز شادی را که این بازی برای او به ارمغان آورده بود و خاطراتی که با دوستانش می سازد فراموش نکند. #
پسر به کار روی بازی خود ادامه داد و سطوح، شخصیت ها و موسیقی جدیدی خلق کرد. او بازی اصلی را یکسان نگه داشت - بازی که باعث شادی بسیاری از مردم در سراسر جهان شد. #