بازدید اسپایدرمن از تهران و ظاهر شدن اژدها!
مرد عنکبوتی داستان های زیادی از شهر اسرارآمیز و زیبای تهران شنیده بود و مشتاق کشف آن بود. او به دروازههای شهر رسید و در حالی که زیبایی شهر قدیمی را با خیابانهای پر پیچ و خم و ساختمانهای رنگارنگش دید، پر از انتظار بود. او به سختی می توانست هیجان خود را در حالی که شهر را کاوش می کرد، مهار کند و مشتاق کشف اسرار آن و کشف جواهرات پنهان آن بود. #
مرد عنکبوتی ساعت ها در حال کاوش در شهر بود و هنوز چیزی که دنبالش بود را پیدا نکرده بود. او شروع به احساس ناامیدی و ناامیدی کرده بود که ناگهان صدای غرش بلندی را شنید که در شهر پیچید. او به بالا نگاه کرد و اژدهای عظیم و باشکوهی را دید که در آسمان شب پرواز می کند و فلس هایش در نور ماه می درخشد. مرد عنکبوتی مملو از شگفتی بود و میدانست که سفرش مسیری غیرمنتظره اما هیجانانگیز داشته است. #
مرد عنکبوتی با هیبت نگاه می کرد که اژدها بالای سرش می چرخید و بال هایش نسیم خنکی ایجاد می کرد که موهایش را به هم می زد. او از زیبایی آن شگفت زده شد و می دانست که باید از آن پیروی کند. او پرواز کرد و اژدها را در آسمان شب تعقیب کرد، و هر دوی آنها به صورت زیگزاگی و کبوتر در اطراف شهر حرکت کردند و مرد عنکبوتی در تلاش بود تا با اژدهای باشکوه همگام شود. #
همانطور که آنها پرواز می کردند، مرد عنکبوتی مملو از حس شجاعت و اراده بود. او احساس می کرد هر چیزی ممکن است، و از قدرت و لطف اژدها الهام گرفته بود. او اژدها را بیشتر و بیشتر تعقیب کرد تا سرانجام به مقصد رسیدند. وقتی مرد عنکبوتی به زمین رسید، قصری درخشان با دیوارهایی از طلا و برج هایی که تا آسمان شب بالا می رفتند، از او استقبال کرد. #
مرد عنکبوتی در حالی که به قصر خیره کننده خیره می شد، مملو از احساس شادی و موفقیت بود. او میدانست که کار ویژهای انجام داده است، و به خاطر داشتن شجاعت دنبال کردن رویاهایش و سرپیچی از شانس، به خود افتخار میکرد. او از اژدها تشکر کرد که او را در سفر راهنمایی کرد و زیبایی هایی را که در جهان یافت به او نشان داد. #
سفر مرد عنکبوتی پر از ماجراجویی و اکتشاف بود و او درس های مهمی در مورد شجاعت، شجاعت و دنبال کردن رویاهای شما آموخته بود. او خوشحال بود که فرصتی را به دست آورده و به این سفر هیجان انگیز رفته است و اکنون مصمم شده بود که هرگز درس هایی را که آموخته بود فراموش نکند. #
مرد عنکبوتی قبل از خداحافظی با اژدها و پرواز به خانه، آخرین نگاهی به قصر زیبا انداخت. او میدانست که اکنون شجاعت دنبال کردن رویاهایش را دارد، چه بزرگ و چه کوچک، و مصمم بود هرگز درسهایی را که از سفر فوقالعادهاش آموخته بود فراموش نکند. #