اژدهای جادویی عمو نوروز و شهر نوروز
عمو نوروز پیرمردی خوش قلب بود که همیشه به دنبال راه هایی برای خوشبختی دنیا بود. هر سال در نوروز، سال نو ایرانی، به شهر دیگری سفر میکرد تا سفرههای هفتسین را آماده کند و بچهها را شاد کند. بنابراین، زمانی که عمو نوروز به دیدار سالانهاش رسید، تصمیم گرفت کار ویژهای انجام دهد - اژدهای جادویی خود را با خود آورد! #
عمو نوروز و اژدهای جادویش در شهر پرواز کردند و شادی و شگفتی را برای کودکانی که ملاقات کردند به ارمغان آوردند. بچه ها هر جا می رفتند چشمانشان از شادی و هیجان می درخشید. اژدها در اطراف شهر پرواز کرد و درخششی جادویی در خیابان ها و خانه ها انداخت. #
وقتی عمو نوروز و اژدهایش به بیمارستان کودکان رسیدند، میتوانستند چهره بچهها را ببینند که از خوشحالی برق میزند. اژدها در راهروها بالا و پایین پرواز می کرد و مطمئن می شد که هر کودک فرصتی برای دیدن موجود جادویی دارد. بچه ها خندیدند و لبخند زدند در حالی که اژدها دور خود می چرخید. #
موقع رفتن که شد عمو نوروز و اژدهای جادویش پرواز کردند و بچه ها را با لبخند بر لب و امیدی تازه به آینده رها کردند. عمو نوروز موفق شده بود بچه ها را شاد کند و قدرت امید و زیبایی نوروز را به آنها یادآوری کند. #
رسالت عمو نوروز انجام شد، او شادی را برای بچه های شهر به ارمغان آورده بود و قدردانی تازه ای از زیبایی های نوروزی داشت. وقتی اژدها به خانه برگشت، عمو نوروز لبخندی زد و فهمید که کار خاصی انجام داده است. #
عمو نوروز و اژدهای جادویش در زندگی بچه هایی که با آنها آشنا شده بودند تغییر ایجاد کرده بود. آنها به آنها امید و شادی داده بودند که در طول سال ادامه خواهد داشت. عمو نوروز به کاری که انجام داده بود افتخار می کرد و می دانست که موفق شده روحیه نوروزی را به شهر بیاورد. #
عمو نوروز و اژدهای سحرآمیزش یک تیم بودند - با هم، شادی و نشاط را برای مردم شهر به ارمغان آورده بودند و اهمیت نوروز و قدرت امید را به آنها یادآوری می کردند. عمو نوروز در حالی که پرواز می کرد، لبخندی زد و می دانست که ماموریتش موفقیت آمیز بوده است. #