اولین سفر با قطار فاطمه به مشهد
در شهری محقر، دختری کنجکاو و ماجراجو به نام فاطمه زندگی می کرد. یک روز پدر و مادرش اعلام کردند که عازم مشهد هستند.
فاطمه چمدانش را با لباس ها و کتاب های مورد علاقه اش بسته بود. او برای اولین سفر با قطار و سفر به مشهد مضطرب و هیجان زده بود.#
در ایستگاه قطار، فاطمه قطار بزرگ را تحسین کرد و ماجراهایی را که در انتظارش بود را تصور کرد. سفر مشهد تازه شروع شده بود.#
در قطار، فاطمه دوستان جدیدی پیدا کرد، بازی کرد. او در حال گذراندن اوقات زندگی خود بود و زمان را در هیجان خود فراموش می کرد.
بالاخره به مشهد رسیدند. فاطمه از زیارت حرم امام رضا به وجد آمد، مکانی که از پدر و مادرش بسیار شنیده است.
زیارت حرم برای فاطمه تجربه خفت باری بود. او دعا کرد و احساس آرامش و آرامشی کرد که قبلاً هرگز احساس نکرده بود.
سفر فاطمه به مشهد یک تجربه به یاد ماندنی بود. او ماجراهایی داشت، دوستی پیدا کرد و در حرم احساس ارتباط الهی کرد.