انیا، سوپر قهرمان
انیا دختر شانزده سالهای بود که عاشق کتابهای قلمرو ابرقهرمانی بود، او اغلب خود را در رویاپردازی میدید که ابرقهرمان بودن چگونه است. یک روز که انیا از رویا بیدار شد، فهمید که در دنیای ابرقهرمانان است و او هم یک ابرقهرمان است!#
انیا هیجان زده و کمی ترسیده از ابرقدرت تازه یافته اش، به سرعت لباس پوشید و به سمت مقر ابرقهرمانان رفت. او در آنجا گروهی از ابرقهرمانان را پیدا کرد که همگی دارای توانایی ها و لباس های منحصر به فرد بودند. #
آنها با هم در مورد برنامه ها و استراتژی هایی برای متوقف کردن شرورانی که در شهرشان ویران می کردند بحث کردند. ابرقهرمانان همگی موافق بودند که Enya بهترین گزینه برای مقابله با قدرتمندترین دشمنانشان است. #
انیا ترسیده بود، اما در عین حال هیجان زده بود که این شانس را دارد که ثابت کند می تواند شجاع و قوی باشد! نفس عمیقی کشید و از مقر خارج شد و به آسمان شب رفت. #
وقتی انیا پرواز می کرد، حس جدیدی از قدرت و شجاعت پیدا کرد. او آماده بود تا با شرورها مقابله کند، و مهمتر از آن، آنها آماده بودند تا او را درگیر کنند. #
نبرد شدید بود، اما در نهایت انیا و دیگر ابرقهرمانان دشمنان خود را شکست دادند. وقتی دود پاک شد، شهروندان شهر انیا، قهرمان فوق العاده را تشویق کردند. #
انیا آموخته بود که اگرچه میترسید، اما وقتی شجاع بود و هرگز تسلیم نشد، قادر به انجام کارهای بزرگ بود. او ثابت کرده بود که ابرقهرمانها در یک اندازه نیستند - آنها در اشکال و اندازههای مختلفی هستند! #