امواج ماجراجویی با نیل
نیل عاشق شنا و ژیمناستیک بود. والدینش همیشه به او یادآوری می کردند که مراقب باشد. او همیشه مشتاق ماجراجویی بعدی خود پاسخ میدهد: "الان نه."
یک روز، هنگامی که نیل از انتهای عمیق استخر عبور می کرد، چیزی براق در پایین آن مشاهده کرد. "یک سکه طلا!" نیلا فکر کرد.#
نیلا با نادیده گرفتن توصیه والدینش مبنی بر ماندن در انتهای کم عمق، کبوتر عمیقی می کند. ماجراجویی برای مقاومت خیلی وسوسه انگیز بود.#
با افزایش فشار آب، نیل تلاش کرد. او بلافاصله متوجه شد که پدر و مادرش حق داشتند. ماجراجو بودن به معنای نادیده گرفتن امنیت نیست.#
نیل با استفاده از تمرینات ژیمناستیک خود، به صورت آکروباتیک به سمت بالا شنا کرد. او داشت درسش را به سختی یاد می گرفت.
نیلا بیرون آمد، نفس نفس زدن به هوا. پدر و مادرش به سوی او هجوم آوردند. او اعتراف کرد: "درست می گویی، من باید گوش می دادم" و قول داد در آینده به توصیه های آنها توجه کند
از آن روز به بعد، نیل تعادل مناسبی بین عشق به ماجراجویی و احترام به توصیه های والدینش پیدا کرد.