لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
افسون شیما در اصفهان
شیما دختری کنجکاو بود که در اصفهان زندگی می کرد. یک روز آفتابی، او تصمیم گرفت شگفتی های شهر خود را کشف کند. کیفش را برداشت و راهی سفر شد.#
اولین ایستگاه او مسجد شیخ لطف الله بود. شیما از طرح های خیره کننده و رنگ های زنده کاشی های معرق روی گنبد شگفت زده شد.
در ادامه شیما از رودخانه زاینده رود دیدن کرد و در آنجا شاهد لذت بردن مردم از پیک نیک و قدم زدن آرام بود. او احساس خوشحالی و رضایت می کرد.#
شیما سپس به کلیسای جامع وانک رسید، جایی که او را مجذوب نقاشی های دیواری نفیس کرد که داستان های ایمان و شفقت را بیان می کرد.
شیما در ادامه سفر به سرسبزی باغ های کاخ چهل ستون پی برد. او در هوای تازه نفس می کشید و به آواز پرندگان گوش می داد.#
آخرین ایستگاه شیما پل خواجو بود، جایی که او غروب خورشید را بر فراز رودخانه زاینده رود تماشا کرد و درخششی طلایی بر آب انداخت.
شیما خسته اما با رضایت به خانه رفت و از سفر باورنکردنی ای که در شهر عزیزش اصفهان تجربه کرده بود سپاسگزار بود.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.