اعجوبه نقاشی – سفر یک دختر
مهرسا سه ساله هنرمند مشتاقی بود. او با تخیل زنده و انرژی بی حد و حصرش، علاقه زیادی به نقاشی داشت. یک روز از والدینش یک سری رنگ خواست و با تایید آنها با اشتیاق شروع به نقاشی کرد. او شروع به آزمایش با طرحها، رنگها و تمهای مختلف کرد و خیلی زود متوجه شد که علاقه زیادی به این کاردستی دارد. #
پدر و مادر مهرسا از آثار هنری او شگفت زده شدند و او را به ادامه نقاشی تشویق کردند. او ساعتها صرف خلق آثار هنری زیبا میکرد و ایدههای جدیدی را برای تسخیر تخیل خود در سر میپروراند. به زودی، خانواده و دوستانش از نقاشی های او در حیرت بودند و از دید منحصر به فرد او شگفت زده شدند. #
مهرسا از پیشرفتش دلگرم شد و تصمیم گرفت کارش را با دنیا به اشتراک بگذارد. او در یک مسابقه هنری شرکت کرد و یکی از بهترین نقاشی هایش را فرستاد. وقتی نتایج برگشت، او با تعجب متوجه شد که مقام اول را کسب کرده است! #
مهرسا از موفقیت خود مملو از غرور شد و از آن پس این شهامت را پیدا کرد که رویای خود را برای تبدیل شدن به یک هنرمند با استعداد دنبال کند. او به خلق نقاشی های زیبا ادامه داد و همیشه به راه هایی فکر می کرد که آثارش را منحصر به فردتر و الهام بخش تر کند. #
مهرسا اگرچه با گامهای کوچک آغاز شد، اما آرام آرام در اعتماد به نفس و مهارتش رشد کرد. او شروع به کشف ایدههای خلاقانهتر کرد و به دنبال راههایی بود که کارش را حتی جذابتر کند. او در نقاشی رضایت و شادی بیشتری می یافت و این در کارش نمایان می شد. #
با افزایش علاقه اش به نقاشی، مهرسا به اهمیت تفکر و یادگیری پی برد. او از خلاقیت خود استفاده کرد تا خود را به چالش بکشد و ساعت های بی شماری را صرف تکمیل هنر خود کند و درس های ارزشمندی را در این راه بیاموزد. #
مهرسا به خاطر استعدادی که داشت و جسارتی که برای دنبال کردن رویاهایش داشت سپاسگزار بود. او از آغاز کوچکش تا امروز با قدرت و اشتیاق به نقاشی کردن ادامه می دهد. #