در یک شهر کوچک، دختری کنجکاو به نام ملینا زندگی می کرد. او به خاطر موهای قرمز پر جنب و جوش و لبخند درخشانش معروف بود. یک روز در مدرسه متوجه چیزی غیرعادی شد. دوستش بی صدا گریه می کرد.#
ملینا به دوستش نزدیک شد. "چرا گریه می کنی؟" او به آرامی پرسید. دوست او فاش کرد که حیوان خانگی او بسیار بیمار بوده است. ملینا با احساس غم دوستش به او اطمینان داد "مطمئنم که بهتر خواهد شد."
بعد از مدرسه، ملینا به خانه دوستش رفت. او کتاب داستان مورد علاقه خود را در مورد یک شفا دهنده جادویی همراه داشت، به این امید که دوستش را شاد کند. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.