اشک امید ملینا
در یک شهر کوچک، دختری کنجکاو به نام ملینا زندگی می کرد. او به خاطر موهای قرمز پر جنب و جوش و لبخند درخشانش معروف بود. یک روز در مدرسه متوجه چیزی غیرعادی شد. دوستش بی صدا گریه می کرد.#
ملینا به دوستش نزدیک شد. "چرا گریه می کنی؟" او به آرامی پرسید. دوست او فاش کرد که حیوان خانگی او بسیار بیمار بوده است. ملینا با احساس غم دوستش به او اطمینان داد "مطمئنم که بهتر خواهد شد."
بعد از مدرسه، ملینا به خانه دوستش رفت. او کتاب داستان مورد علاقه خود را در مورد یک شفا دهنده جادویی همراه داشت، به این امید که دوستش را شاد کند. #
آنها با هم داستان را خواندند. این در مورد یک شفا دهنده جادویی بود که می توانست هر بیماری را با گیاهان مسحور خود درمان کند. ملینا با اشتیاق پیشنهاد کرد: "شاید این بتواند به حیوان خانگی شما نیز کمک کند." #
آنها با الهام گرفتن تصمیم گرفتند چند گیاه در باغ بکارند و آرزوی بهبودی جادویی برای حیوان خانگی بیمار داشتند. قهقهه های امید آنها در سراسر حیاط طنین انداز شد.#
در روزهای بعد، آنها با مهربانی از گیاهان و حیوان خانگی بیمار مراقبت کردند. به زودی، با خوشحالی آنها، حیوان خانگی شروع به نشان دادن علائم بهبود کرد. #
خوش بینی و دلسوزی ملینا کارساز بود. اشک های دوستش با یک لبخند روشن جایگزین شد. آنها قدرت امید و جادوی عشق را آموختند. #