اسرا و تک درخت
اسرا دختر کوچکی کنجکاو و ماجراجو است که چیزی جز کاوش در طبیعت دوست ندارد. یک روز خانواده اش را جمع می کند و برای یک سفر یک روزه به جنگل می رود. #
با کاوش در جنگل، هیجان اسرا بیشتر می شود. او برای تحسین درختان بلند و سبزه های سرسبز توقف می کند، اما به زودی متوجه تک درختی می شود که به تنهایی ایستاده است. #
اسرا تعجب می کند که چرا درخت به تنهایی ایستاده است و در حالی که کنجکاو شده، عجله می کند تا بهتر ببیند. او وقتی متوجه می شود که درخت توسط سنگ های درخشان جادویی احاطه شده است نفس خود را بیرون می دهد. #
اسرا متقاعد شده است که این باید یک درخت جادویی باشد و معتقد است که تمام رویاهای او می تواند محقق شود اگر فقط از درخت کمک بخواهد. #
خانواده اسرا مشکوک هستند، اما نمی توانند انکار کنند که اتفاق عجیبی در حال رخ دادن است. نسیم ملایمی از جنگل می گذرد و درخت شروع به خش خش می کند. #
اسرا بر این باور است که درخت آرزوی او را برآورده می کند و لحظه ای از آن برای کمک تشکر می کند. لبخند ملایمی روی صورتش پخش می شود و می داند که با کمی ایمان هر چیزی ممکن است. #
سفر اسرا به پایان رسیده است و او با خانواده اش راهی خانه می شود. او با یک حس جدید باور و امید، مطمئن است که اگر فقط باور داشته باشد، می تواند هر کاری را انجام دهد. #