آوین دختر چشم آبی
آویان دختر جوانی بود با چشمان آبی، شاد و با همه دوستانه. او همیشه به کسانی که از او بزرگتر بودند احترام می گذاشت. آویان عاشق خواندن بود و در کارهای خانه به مادرش کمک می کرد. او ساعتهای زیادی را در اتاقش که با انبوهی از کتابها احاطه شده بود، صرف مطالعه کرد.
یک روز عصر، مادر آویان از او خواست که کتاب ها را به کتابخانه ببرد. آویان برای رفتن هیجانزده بود، زیرا قبلاً هرگز به کتابخانه نرفته بود. آوین وقتی در راهروی کتابها قدم میزد، از تعداد موضوعات و نویسندگان موجود در قفسهها شگفتزده شد. #
آوین چند کتاب برای بردن به خانه انتخاب کرد و برای خواندن آنها ساکن شد. آوین در حین مطالعه متوجه شد که خواندن و یادگیری از کتاب چقدر مهم است. او متوجه شد که در داستان ها گم می شود و با هر صفحه ای که می خواند بیشتر یاد می گیرد. #
وقتی آویان کتابهایش را تمام کرد، تصمیم گرفت برای خرید بیشتر به کتابخانه برگردد. به زودی، او مرتب از کتابخانه بازدید می کرد، هر هفته کتاب های جدید را بررسی می کرد و آنها را برای خواندن به خانه می برد. آویان از خواندن و یادگیری از کتاب لذت زیادی می برد و مشتاقانه منتظر بازدید از کتابخانه خود بود. #
آوین شروع به به اشتراک گذاشتن کتاب هایی که خوانده بود با خانواده و دوستانش کرد. او به زودی شروع به گفتگوهای عالی با آنها کرد و در مورد کتاب ها و موضوعات مختلفی که در مورد آنها آموخته بود صحبت کرد. خانواده و دوستان آویان به او بسیار افتخار می کردند و او را تشویق می کردند که به خواندن ادامه دهد و آموخته هایش را به اشتراک بگذارد. #
آویان به اینکه چقدر از خواندن آموخته بود افتخار می کرد و خوشحال بود که می توانست آموخته هایش را با خانواده و دوستانش به اشتراک بگذارد. او از دانشی که از کتابهایش و بازدیدهایش از کتابخانه کسب کرده بود بسیار خوشحال بود و به خاطر فرصتهای جدیدی که مطالعه برای او باز کرده بود سپاسگزار بود. #
داستان آویان نشان می دهد که خواندن چقدر برای دانش و لذت بردن اهمیت دارد. چه در کتابخانه باشد و چه در خانه، همه می توانند کتابی را پیدا کنند که در آن گم شوند و چیز جدیدی یاد بگیرند. داستان آویان به ما یادآوری می کند که خواندن می تواند دنیایی از احتمالات را باز کند. #