آوا و قدرت مهربانی
آوا یک دختر جوان ماجراجو بود که عاشق کاوش در جهان بود. او به ویژه از کشف مکان های جدید، ملاقات با افراد جدید و یادگیری چیزهای جدید لذت می برد. اما بیشتر از همه، آوا عاشق قدرت مهربانی بود - چگونه یک عمل ساده مهربانی می تواند روز کسی را روشن تر کند، یا حتی کل زندگی او را روشن کند. #
آوا قدرت مهربانی را از نزدیک دیده بود. پدر و مادرش و مردم جامعه اش همیشه مایل بودند به نیازمندان کمک کنند. آوا از پیشنهاد سواری گرفته تا راهنمایی و نصیحت، شاهد بود که قدرت مهربانی مردم را گرد هم می آورد و دیگران را برای انجام کارهای خوب تشویق می کرد. #
آوا می خواست کار خاصی انجام دهد که نشان دهد قدردانی او برای مهربانی که با او روبرو شده بود. او طرحی برای گسترش قدرت مهربانی و ایجاد تغییر در زندگی اطرافیانش ارائه کرد. او مقداری تدارکات جمع آوری کرد و به مأموریت خود مبنی بر گسترش نیکی در جامعه خود پرداخت. #
هنگامی که آوا به مأموریت خود می رفت، با افراد زیادی روبرو شد که به کمک نیاز داشتند. او پیشنهاد سواری می داد، نصیحت می کرد و مطمئن می شد که از کسانی که در حال مبارزه بودند مراقبت می شود. اعمال او دیگران را برانگیخت تا همین کار را انجام دهند و به زودی قدرت مهربانی در سراسر جامعه گسترش یافت. #
ماموریت آوا موفقیت آمیز بود و نیروی مهربانی بخشی از جامعه شده بود. مردم دلسوزتر و فهمیدهتر شدند و آوا ثابت کرده بود که یک عمل کوچک مهربانی چقدر میتواند تأثیر بگذارد. #
آوا خوشحال بود که در زندگی اطرافیانش تغییر ایجاد کرده است و می دانست که نیروی مهربانی همیشه بخشی از او خواهد بود. او در حالی که به جامعه مهربان و دلسوز خود نگاه می کرد لبخند زد و به تفاوتی که ایجاد کرده بود افتخار می کرد. #
از آن روز به بعد، آوا هرگز از ایمان به قدرت مهربانی دست برنداشت. تا زمانی که او زنده بود، عهد کرد که همیشه از زمان و استعداد خود برای ایجاد تغییر در زندگی اطرافیانش استفاده کند. #