لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
آواز دریا و چهار کاشف
نسیم ملایمی دامن چهار کاشف را در ساحل خش خش می کرد، در حالی که امواج به صخره ها می زدند. این چهار نفر برای کاوش در جهان و یافتن آنچه فراتر از آن وجود دارد هیجان زده بودند. همه آنها رنگهای روشن پوشیده بودند و در حالی که به آواز دریا گوش می دادند لبخند بر لب داشتند. اما هیچ دریایی در چشم نبود. فقط ماسه و سنگ ناگهان صدایی از دور بلند شد و چهار دختر با کنجکاوی به بالا نگاه کردند. چه می تواند باشد؟
چهار کاوشگر شروع به راه رفتن به سمت منبع صدا کردند و به زودی به یک فضای خالی رسیدند. در دوردست درخت بزرگی را می دیدند که از وسط دریاچه می روید. برگ های درخت در باد تکان می خوردند و صدای غرش از آنها می آمد. چهار دختر ایستادند و با تعجب نگاه کردند. یکی از آنها زمزمه کرد: "زیبا است."
چهار دختر به درخت نزدیک‌تر شدند و هنگام راه رفتن زیبایی آن را تحسین کردند. ناگهان صدایی شنیدند که آنها را صدا می کرد. صدای آهنگین و آرامبخشی بود که از خود درخت می آمد. چهار کاشف با تعجب به هم نگاه کردند و به درخت نزدیکتر شدند. آنها اکنون صدا را واضح تر می شنیدند و صدای دریا با آن درآمیخته بود. صدا به نظر می رسید که آنها را صدا می کند، انگار آنها را نزدیک تر می کند.
چهار کاشف شروع به قدم زدن در اطراف درخت کردند و به صدای دریا که به نظر می رسید از آن می آمد گوش دادند. هر چه نزدیکتر می شدند، انرژی درخت و انرژی دریا را احساس می کردند و هیجانشان بیشتر می شد. آنها مجذوب زیبایی درخت و صدای دریا شده بودند و به زودی داستان ها و خنده ها را به اشتراک می گذاشتند.
ناگهان نور سفیدی فضا را پر کرد و چهره ای در برابر چهار کاشف ظاهر شد. زنی بود با لباسی سفید و موهایی که زیر نور خورشید می‌درخشید. او به گرمی به کاشفان لبخند زد و شروع به خواندن کرد. آهنگ ملایم و در عین حال قدرتمند بود و چهار دختر احساس کردند که قلبشان پر از شادی است. وقتی آهنگ تمام شد، زن ناپدید شد و چهار دختر با تعجب به یکدیگر نگاه کردند. تازه نگاهی اجمالی به زیبایی دریا به آنها داده شده بود.
این چهار کاوشگر می‌دانستند که تجربه‌ای باورنکردنی نصیبشان شده است و به خود قول دادند که هرگز آن را فراموش نخواهند کرد. آنها با قدردانی تازه از دریا و زیبایی جهان به خانه بازگشتند. وقتی برمی گشتند، آواز دریا را در دلشان می شنیدند.
وقتی چهار کاشف به خانه رسیدند، با هم نشستند و تجربه خود را به یاد آوردند. آنها متوجه شدند که هدیه ای کمیاب و گرانبها به آنها داده شده است و آواز دریا یادآور زیبایی های جهان است. آنها اکنون برای همیشه با هم دوست بودند و آواز دریا به هم متصل شده بودند.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.