آلفی ماجراجو و سرگرمی میوه ای
در یک باغ زیبا، آلفی، پسری کوچک و ماجراجو، عاشق بازی با اسباببازیهای مورد علاقهاش بود – تاپ، سوت و تاب. چشمانش هر روز از هیجان می درخشیدند زیرا ماجراجویی جدیدی در انتظارش بود.#
یک روز آفتابی، آلفی متوجه میوههای رسیده - سیب، پرتقال و انگور شد که روی درختان آویزان شده بودند. تصمیم گرفت همه را جمع کند. نفس عمیقی کشید و دستش را دراز کرد.#
او سیب، پرتقال و انگور جمع کرد، اما برای رسیدن به گیلاس و هلو تلاش کرد. بنابراین، او هوشمندانه از اسباب بازی های خود استفاده کرد - بالا و سوت، و یک ابزار موقت برای رسیدن به میوه های بلند تشکیل داد.
با تمام میوه های جمع آوری شده، آلفی یک ایده داشت. او تصمیم گرفت میوه های تازه را با دوستانش در محله تقسیم کند و شادی و خوبی های آبدار تابستان را پخش کند.
روز بعد، آلفی و دوستانش از یک پیک نیک سرگرم کننده در زیر آسمان آبی لذت بردند. آنها از میوه های آبدار لذت بردند و با اسباب بازی های او بازی کردند و خاطرات زیبایی خلق کردند.
با غروب خورشید، الفی احساس قدردانی کرد. او از درختان به خاطر میوه هایشان و از خدا به خاطر روز زیبایش تشکر کرد. وقتی به سمت خانه می رفت خوشحالی در چشمانش می درخشید.#
از آن به بعد، روزهای تابستانی الفی پر از ماجراجویی، سپاسگزاری و شادی مشترک بود. او به لذت سهیم شدن، مراقبت و شکرگزاری خداوند برای همه نعمت هایش پی برد.#