آریو و نمایشگاه بین المللی کتاب
آریو پسر جوانی با آرزوهای بزرگ بود. او بسیار کنجکاو بود و همیشه می خواست چیزهای جدید را کشف کند و یاد بگیرد. آریو امروز به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران می رفت. #
آریو با هیجان سوار اتوبوس شد و به سمت نمایشگاه کتاب رفت. وقتی به آنجا رسید، از همه کتابهای مختلفی که دید شگفتزده شد. او مدتی در اطراف سرگردان بود و تمام عناوین و سبک های هنری مختلف را به کار برد. #
ناگهان صدایی شنید. او به بالا نگاه کرد تا چهرهای مرموز با چهرهای گربهمانند و گوشهای نوک تیز بلند را دید که شنل و کلاه بالایی به تن داشت. این بیکی بود، موجودی جادویی که درون کتاب ها زندگی می کرد. #
بیکی از آریو در نمایشگاه کتاب استقبال کرد و شروع به توضیح جهان جادویی در صفحات آن کرد. او تمام داستان های مختلف را به آریو نشان داد و آریو از همه احتمالات موجود در کتاب ها شگفت زده شد. #
آریو از بیکی برای این تور تشکر کرد و بیکی به او یادآوری کرد که همیشه به دنبال دانش و کشف ایده باشد. آریو با شجاعت تازه ای که پیدا کرده بود سفر خود را در میان کتاب ها آغاز کرد. #
آریو قدردانی جدیدی از کتاب و دانش داشت. او عهد کرد که کتاب ها و ایده های جدید را کشف کند و از قدرت دانش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر استفاده کند. #
آریو با بیکی و نمایشگاه کتاب خداحافظی کرد و راهی خانه شد. او مطمئن بود که خواندن این قدرت را دارد که او را به بزرگترین ماجراجویی ببرد. #