آریایی و سفر مهربانی
آریان، پسری مهربان، یک روز صبح آفتابی از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت برای گسترش مهربانی و احترام به سفری برود. با پدر و مادرش خداحافظی کرد و قول داد که باعث افتخار آنها شود.#
آریان در راه با زنی مسن روبرو شد که برای حمل کیف های سنگین خود تلاش می کرد. با لبخندی گرم کمکش را کرد و کیف ها را به خانه اش برد.#
پس از آن، آریان با کودکانی روبرو شد که در یک پارک مشغول بازی بودند. آنها ناراحت بودند زیرا توپشان در درخت گیر کرده بود. آریان بدون تردید از درخت بالا رفت و توپ را پس گرفت.#
در حالی که در جنگل قدم می زد، آریان یک توله سگ گم شده را دید. یقه اش را چک کرد و با صاحبش تماس گرفت. به زودی صاحب سپاسگزار و توله سگ دوباره به هم رسیدند.#
در ادامه سفر آریان با پسری برخورد کرد که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود. آریان او را دلداری می داد و قلدرها را به مهربانی تشویق می کرد و آنها را به دوست تبدیل می کرد.
سفر آریان رو به پایان بود. هر جا که می رفت مردم از مهربانی و احترام او الهام می گرفتند و پیام مثبت را به دیگران منتقل می کردند.#
آریان به خانه بازگشت، زیرا می دانست که در دنیا تغییر ایجاد کرده است. پدر و مادرش به او افتخار می کردند و آریان قول داد همچنان به مهربانی و احترام به دیگران ادامه دهد.