آرزوی مهربان
در شهری کوچک دختری مهربان به نام مهربان زندگی می کرد که پدر و مادرش را بسیار دوست داشت. بزرگترین آرزویش این بود که مادر و پدرش را همیشه شاد و خندان ببیند.
یک روز مهربان به فکر افتاد. او تصمیم گرفت یک کوزه شادی برای والدینش بسازد. او آن را با یادداشت های کوچک پر می کرد که هر کدام حاوی چیزی برای خوشحال کردن والدینش بود.
مهربان روزها را صرف نوشتن پیام های شاد، کشیدن نقاشی های زیبا و جمع آوری هدایای کوچک برای کوزه شادی می کرد. او می دانست که پدر و مادرش آن را دوست خواهند داشت.#
وقتی کوزه پر شد، مهربان آن را به پدر و مادرش تقدیم کرد که غرق هدیه متفکر دخترشان شده بودند. آنها عاشق خواندن یادداشت های کوچک با هم بودند.#
کوزه شادی باعث شادی فراوان خانواده مهربان شد. پدر و مادرش هر روز یک یادداشت از کوزه برمی داشتند و روزشان را روشن تر می کرد.
با گذشت زمان، کوزه شادی تبدیل به یک سنت خانوادگی شد. مهربان و پدر و مادرش پیام ها و خاطرات جدیدی اضافه می کردند تا شادی را جاری کنند.
آرزوی ساده مهربان برای شادی پدر و مادر، خانواده آنها را بیشتر از همیشه به هم نزدیک کرده بود. آنها می دانستند که راز خوشبختی عشق و مراقبت از یکدیگر است.