آبشار طلسم سامیه
روزی روزگاری سامیه دختری با موها و چشمان قهوه ای در روستایی ساده زندگی می کرد. او داستان های یک آبشار مسحور شده را شنید که در یک جنگل سرسبز پنهان شده بود و رویای داشتن کابین چوبی خود را در نزدیکی آن داشت.
یک روز سامیه تصمیم گرفت به جنگل برود و به دنبال آبشار جادویی بگردد. او با هیجان در دل و عزم راسخ در قدم هایش، سفری را در میان جنگل پر جنب و جوش آغاز کرد.#
هنگامی که سامیه در جنگل کاوش می کرد، با جغدی عاقل و سخنگو مواجه شد. جغد پذیرفت که اگر بتواند معما را حل کند به او کمک کند تا آبشار مسحور را پیدا کند. سامیه خوب فکر کرد و حلش کرد.#
جغد سمیه را به یک آبشار نفس گیر هدایت کرد. آب زلال آن هنگام عبور از جنگل برق می زد و هوا را با حس آرامش و آرامش پر می کرد. سامیه در هیبت بود.#
سامیه تصمیم گرفت کابین چوبی خود را کنار آبشار بسازد. با کمک حیوانات جنگل، او مواد را جمع آوری کرد و یک کابین دنج و جذاب با مشرف به زیبایی آبشار ساخت.
سامیه در کلبه جدیدش که در آغوش آرام طبیعت قرار دارد پناهگاه خود را یافت. او متوجه شد که با وجود چالشها، دنبال کردن رویاهایش او را به مکانی خارقالعاده سوق داده است.
کلبه سامیه پناهگاه او شد، جایی که روحش می توانست اوج بگیرد. وقتی زندگی جدیدش را در آغوش گرفت، قلبش پر از قدردانی شد، که در میان زیبایی های دلربا جنگل و آبشار احاطه شده بود.#