لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
ماجراجویی عمو نوروز به خوی برای نوروز
عمو نوروز همیشه برای نوروز، سال نو ایرانی، به شهرهای مختلف می رفت. او می خواست بچه ها را خوشحال کند و تصمیم گرفت که شهر خوی امسال مقصدش باشد. او سوار بر اسب شاخدار سفید با شکوهش شد، خداحافظی کرد و به شهر رفت. #
عمو نوروز در سفرش به طور اتفاقی با گروهی از بچه ها برخورد کرد که در چمنزار بازی می کردند. ایستاد و پرسید چه خبر است و بچه ها از برنامه های نوروزی خود گفتند. آنها می خواستند تمام روستای خود را با یک جشن جشن با موسیقی و رقص زیاد غافلگیر کنند. #
عمو نوروز از شور و شوق بچه ها متاثر شد و تصمیم گرفت در برنامه هایشان به آنها کمک کند. او پیشنهاد داد که مواد اولیه و تزیینات را برای موفقیت در جشن نوروز بیاورد. بچه ها خیلی خوشحال شدند و از لطف او تشکر کردند. #
عمو نوروز و بچه ها برای خرید لوازم مورد نیاز جشن خود به بازارهای اطراف رفتند. آنها فقط بهترین مواد را انتخاب کردند و بچه ها برای تزئینات پول پس انداز کرده بودند. #
وقتی به روستا برگشتند، بچه ها برای تهیه ضیافت مشغول کار شدند. عمو نوروز هر وقت می توانست کمک می کرد و تا غروب جشن آماده بود. همه در روستا از ضیافتی که بچه ها تدارک دیده بودند شگفت زده شدند. #
این جشن با موفقیت بزرگی همراه بود و روستاییان و کودکان در تمام طول شب رقصیدند و آواز خواندند. عمو نوروز خیلی به بچه ها افتخار می کرد و از زحمات و اشتیاق بچه ها تشکر می کرد. #
عمو نوروز صبح روز بعد راضی و خوشحال اما با حسی غمگین از آنجایی که وقت خداحافظی بود روستا را ترک کرد. اما او می دانست که تصمیم درستی گرفته که به خوی آمده و بچه ها را خوشحال کند. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.