![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-C5W9QSbCOfbUb8UhffEnRhPM.png)
ماجراجویی دورا در شهر زیبا
در یک شهر زیبا، دورا با مامان و باباش به خوشی زندگی می کرد. او دوست داشت همیشه در کنار مامان باشد. با این حال، گاهی اوقات مامان بیرون می رفت که دورا را بسیار ناراحت و مضطرب می کرد.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-QdzqYKI2VxNnmWG2sWxfDITs.png)
یک روز، زمانی که مادرش بیرون بود، دورا تصمیم گرفت ماجراجویی خود را بسازد. به این ترتیب، او فرصتی برای دلتنگی مامان یا احساس اضطراب ندارد.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-ZlgTvZS94j0epKmBUl9MlRoC.png)
او کلاه ماجراجویی خود را گذاشت، خرس عروسکی خود را برداشت و سفر خود را در شهر زیبای خود آغاز کرد.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-iSHpxf8KfbEC33iU4QCfVY4J.png)
همانطور که او کشف کرد، او دوستان جدیدی پیدا کرد. او آنها را با خرس عروسکی خود آشنا کرد و حتی داستان های مورد علاقه خود را با آنها در میان گذاشت.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-jXT03AiW9vH6ME8BZgIJ9Yj1.png)
دورا متوجه شد که با وجود اینکه دلش برای مامانش تنگ شده بود، اما میتوانست با دوستانش خوش بگذراند و احساس امنیت کند.#
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-WeBx3T0i1QlRcaKtIOYWdxJe.png)
وقتی ماجراجویی او به پایان رسید، او احساس شجاعت کرد و به خود افتخار کرد. او متوجه شد که می تواند احساسات خود را از اضطراب کنترل کند، حتی زمانی که مامان در اطرافش نبود.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-wfQisRBIR7jXgAmHdBpu3bny.png)
از آن روز به بعد، هر بار که مامان مجبور شد بیرون برود، دورا میدانست که میتواند به تنهایی، بدون احساس اضطراب یا ترس، ماجراجویی کند.
![](https://dastan.ai/wp-content/uploads/2023/08/img-wICKw2SoA2x3AlfHs91GWnHi.png)