ماجراجویی انیمه سارا
سارا دختری کنجکاو و ماجراجو بود که همیشه عاشق فیلم های کارتونی و انیمه بود. او آنها را مذهبی تماشا می کرد و تمام جزئیات موارد مورد علاقه خود را حفظ کرده بود. امروز او مصمم بود تا رویای خود را محقق کند: ورود به دنیای انیمه. #
پس سارا چشمانش را بست، آرزوی ستاره ای کرد و سفر خود را آغاز کرد. او در حالی که تصور می کرد قدم به دنیایی پر از شخصیت های کارتونی و ماجراهای جادویی می گذاشت، می توانست باد را در اطرافش احساس کند و ستاره ها در آسمان چشمک بزنند. #
سارا اکنون خود را در زمینی از علف های بلند ایستاده بود و خورشید به شدت بالای سرش می تابد. وقتی چیزی توجهش را جلب کرد، به اطراف نگاه کرد و زیبایی منظره را به خود جلب کرد. آنجا در دوردست، قلعه ای را دید که از ابر ساخته شده بود! #
وقتی به قلعه نزدیک شد، کمی ترسید، اما ترسش را از بین برد و به راه رفتن ادامه داد. وقتی سرانجام به قلعه رسید، در غول پیکر را باز کرد و داخل شد. هیچ دیواری وجود نداشت، فقط یک فضای باز وسیع پر از کتاب و اسباب بازی بود. #
سارا به سرعت ترس خود را فراموش کرد و شروع به کاوش در قلعه کرد. او متوجه شد که می تواند در هوا پرواز کند، با حیوانات عجیب و غریب بازی کند و چیزهایی از هوای رقیق خلق کند. همانطور که او بیشتر و بیشتر از قلعه را کاوش می کرد، به آرامی شروع به دوستیابی کرد. #
سارا پس از ساعتها کاوش در قلعه، سرانجام با حس شجاعت و اعتماد به نفس تازهای از قلعه بیرون آمد. او متوجه شد که می تواند هر کاری که در ذهنش باشد انجام دهد و توانایی انجام کارهای شگفت انگیز را دارد. #
سارا بالاخره به آرزویش یعنی ورود به دنیای انیمه رسیده بود و به خودش ثابت کرده بود که توانایی بزرگی دارد. او بر ترس خود غلبه کرده بود و قلب خود را به روی دنیای احتمالات باز کرده بود و می دانست که زندگی او هرگز دوباره شبیه به قبل نخواهد بود. #