لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
عاشقانه رستا و مهرصوم
شب تاریک و آرام بود، یک ماه کامل روشن دره اطراف روستای کوچک را روشن می کرد. اطراف روستا را کوه های بلند و مراتع سرسبز احاطه کرده بود که بچه های روستا اغلب برای بازی به آنجا می رفتند. مهرصوم، پسر جوان نه ساله ای، به تازگی روستای خود را در سفری اکتشافی ترک می کرد. او مدتها آرزوی یک ماجراجویی زیبا را داشت و می دانست که سرنوشت او را فرا می خواند. او با احتیاط وارد ناشناخته شد و یاد دختری را که عاشقش شده بود، رستا، محکم گرفت. #
مهرسوم قصه های رستا را شنیده بود، دختری هفت ساله جسور که در روستای کناری زندگی می کرد. او به شجاعت معروف بود - می گفتند که او حتی یک خرس را در یک مسابقه کشتی برتری داده است! مهرصوم همیشه دوست داشت رستا را ببیند، اما می‌دانست که برای رویارویی با گردنه کوه بین دو روستایشان، جسارت زیادی می‌طلبد. نفس عمیقی کشید و به دنبال او رفت. #
مهرصوم در حالی که راه می رفت به دختری که عاشقش شده بود، راستا فکر کرد. لبخند درخشانش، موهای بلند و تیره اش و نحوه برق زدن چشمانش هنگام خندیدن به یاد آورد. تقریباً حضور او را احساس می کرد، انگار از جایی دور او را صدا می زد. او می دانست که اگر بتواند او را پیدا کند، جسارتش را پیدا خواهد کرد. #
مهرصوم در سفر با موانع زیادی روبرو شد. او تلو تلو خورد و افتاد و به نظر می رسید که زمین برای ملاقات با او بالا آمده است. اما او به راهش ادامه داد و هر چه بیشتر به هدفش نزدیک شد. او مصمم بود که رستا را پیدا کند و به او نشان دهد که چقدر برایش ارزش دارد. #
سرانجام پس از ساعت ها کوهپیمایی، مهرصوم به روستای محل زندگی رستا رسید. روستا کوچک و عجیب بود و هوا پر از بوی نان تازه بود که نشان از استقبال گرم بود! قلب مهرصوم با نزدیک شدن به خانه رستا تند می زد و به سختی می توانست جلوی هیجانش را بگیرد. #
مهرصوم و راستا در آغوش کشیدند که بیانگر عشق عمیق آنها به یکدیگر بود. در آن لحظه مهرصوم می دانست که برای رستا هر کاری می کند، هیچ مانع و چالشی آنقدر بزرگ نیست که نتوانند با هم غلبه کنند. او شجاعت خود را پیدا کرده بود، شجاعت رویارویی با ناشناخته ها، شجاعت پیروی از قلبش. #
مهرصوم و راستا با عشق قوی و تزلزل ناپذیر به روستایش برگشتند. همانطور که دست در دست راه می رفتند، مطمئن بودند که مهم نیست با چه موانعی روبرو می شوند، می توانند با هم بر آنها غلبه کنند. زیرا عشق همه چیز را تسخیر می کند. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.