لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
سفر امیدوارانه رستا
رستا 7 ماهه بود که مادرش پریسا زندگی او را پر از شادی و امید کرد. اما پریسا قلب سنگینی داشت و راستا می دانست که باید راهی پیدا کند تا بار خود را سبک کند. #
رستا راهی سفر شد تا زندگی مادرش را بهتر کند. او از پرندگان در آسمان، مورچه ها در کوه ها و ماهی های دریا کمک خواست. اما هیچ کس نتوانست به سوالات او پاسخ دهد. #
او از جنگل بازدید کرد و از درختان پرسید که چه کاری می تواند انجام دهد. درخت ها چیزی نگفتند، اما برگ هایشان طوری خش خش زد که رستا لبخندی زد. او صدا را دنبال کرد و به زودی آنچه را که به دنبالش بود پیدا کرد: منبع غم مادرش. #
رستا برای رسیدن به سرچشمه باید از رودخانه ای عمیق عبور می کرد، اما مصمم بود به آن برسد. او با کمک یک ماهی کپور دوست خود را به طرف دیگر رساند. #
وقتی رستا به منبع غم مادرش رسید، عشق مادرش را به او دید. بالاخره فهمید که چرا مادرش اینقدر غمگین است. رستا با درک تازه‌ای که پیدا کرده بود، راه برگشت را در پیش گرفت و مصمم بود مادرش را دوباره لبخند بزند. #
رستا درک جدید خود را با مادرش در میان گذاشت و با عشق و صبر آنها توانستند به یکدیگر کمک کنند. سفر رستا موفقیت آمیز بود و غم مادرش با شادی جایگزین شده بود. #
راستا فهمید که عشق کلید بهبود زندگی مادرش است. او همچنین آموخت که با عشق می توان بر سخت ترین سفرها نیز غلبه کرد. او پر از امید و شادی بود، زیرا می دانست که او و مادرش همیشه یکدیگر را خواهند داشت. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.