لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
دعوت قلبی مهدیه
روزی روزگاری دختر جوانی به نام مهدیه بود که در شهر کوچکی زندگی می کرد. او به خاطر قلب مهربانش و عشقش به کمک به دیگران معروف بود. او با قد کوتاه و موهای مشکی اش در میان جمعیت خودنمایی می کرد.#
یک روز مهدیه تصمیم گرفت برای پسر عمویش که در 23 فروردین 11 ساله می شد جشن تولد بگیرد. مهدیه می خواست این روز را برای پسر عمویش که برایش مثل خواهر بود، خاطره انگیز و خاص کند.
مهدیه همه کسانی را که می‌شناخت به مهمانی دعوت کرد و مطمئن شد که هیچ‌کس از قلم نیفتد. او معتقد بود که دوستی و عشق واقعی از دل نشات می گیرد و می خواست همه در شادی تولد پسر عمویش سهیم باشند.
با نزدیک شدن به روز بزرگ، مهدیه بی وقفه تلاش کرد تا همه چیز را برای جشن آماده کند. او کیک زیبایی پخت، محوطه مهمانی را تزئین کرد و حتی بازی های سرگرم کننده ای برای مهمانان آماده کرد.#
بالاخره روز مهمانی فرا رسید. همه در فضایی که به زیبایی تزئین شده بود جمع شده بودند تا تولد پسر عمویش را جشن بگیرند. خنده، شادی و عشق فضا را پر کرد، زیرا همه از همراهی یکدیگر لذت می بردند.#
پسر عموی مهدیه از مهمانی غافلگیرکننده و نمایش صمیمانه عشق بسیار خوشحال شد. او مهدیه را در آغوش گرفت و هر دو می دانستند که این روزی است که هرگز فراموش نمی کنند.
آن روز همه اهمیت دادن و ابراز عشق را از صمیم قلب آموختند. از خودگذشتگی مهدیه باعث خوشحالی پسر عمویش شد و پیوند بین آنها را تقویت کرد. ژست محبت آمیز او تأثیری ماندگار در تمام زندگی آنها داشت.#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.