لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
جرات نوشتن پرنیا
پرنیا دختری کنجکاو و شجاع بود. او زندگی مسالمت آمیزی با خانواده اش داشت، اما چیزی کم بود - یک چالش. او رویای بزرگی داشت که یک نویسنده موفق باشد، بنابراین تصمیم گرفت جسارت نهایی را در نوشتن انجام دهد. او از دوستانش خواست تا در مورد داستان بی نقص ایده بگیرند و همه آنها موافق بودند که این داستان باید جسورانه باشد. او با کمک مادرش وسایل مورد نیازش را جمع کرد و راهی سفر شد. #
هنگامی که پرنیا در جنگل سرگردان بود، با انواع موانع روبرو شد. او به زودی متوجه شد که این قرار است چالش‌برانگیزتر از آن چیزی باشد که در ابتدا فکر می‌کرد، اما او همچنان به جلو می‌رفت. او با یک گراز وحشی روبرو شد، اما بدون آسیب از آن عبور کرد. او چندین بار گم شد اما توانست راه بازگشت را پیدا کند. او حتی مجبور شد یک شب را در جنگل بگذراند، اما او پشتکار داشت. #
سرانجام، پس از روزها سفر، پرنیا به مقصد رسید - مسابقه ای برای اینکه ببیند بهترین نویسنده کیست. او از حضور در آنجا هیجان زده بود، اما می دانست که رقابت شدید خواهد بود. او با در دست داشتن داستان وارد عرصه شد. او تمام تلاشش را کرد، اما در نهایت نتوانست به جمع سه تیم برتر راه پیدا کند. #
پرنیا از خودش ناامید بود، اما سرش را بالا نگه داشت. او می‌دانست که تمام تلاش خود را برای رقابت به کار گرفته است و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. هنگامی که راه خود را به خانه باز می کرد، متوجه شد که از زمان شروع این سفر بسیار رشد کرده است. او به مهارت های نویسندگی خود اطمینان پیدا کرده بود و به خاطر تلاش خود به خود افتخار می کرد. #
هنگامی که پرنیا به خانه بازگشت، با آغوش محبت آمیز خانواده اش روبرو شد. مادرش در طول سفر بسیار از او حمایت کرده بود و از اینکه دخترش شجاعت انجام این چالش را دارد به خود می‌بالید. اگرچه پرنیا در این مسابقه برنده نشده بود، اما قدردانی تازه‌ای از نوشتن و خودش پیدا کرده بود. #
پرنیا می دانست که این سفر را تا آخر عمر به یاد خواهد آورد. او خیلی چیزها یاد گرفته بود و برای ادامه راهی که شروع کرده بود هیجان زده بود. او مشتاقانه منتظر چالش هایی بود که در انتظارش بود و مصمم بود رویای خود را برای تبدیل شدن به یک نویسنده موفق محقق کند. #
پرنیا با اعتماد به نفسی تازه به راه خود ادامه داد. او می‌دانست که مهم نیست با چه موانعی روبرو می‌شود، شهامت روبرو شدن با آنها را دارد. او مصمم بود رویای خود را برای تبدیل شدن به یک نویسنده موفق محقق کند و هرگز امید خود را از دست نداد. #
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.